خانه انتخاب سردبیر خشم؛ خون می کارد

خشم؛ خون می کارد

نوجوانان این مرزوبوم عصبانی اند. آنها از تبعیض و ناتوانی در حل مشکلات مزمن خسته شده اند. آنها بارها اعتماد کردند و مائوس شدند....

توسط سرواژه

سرواژه: یادداشتی به قلم حسین آخانی

بسیاری می گویند که چرا شما ساکتی و در این روزها به کارهای علمی مشغولی؟ من ساکت نیستم. من یک دانشگاهی هستم که شغلم علم و اندیشه است. من آدم سیاسی نیستم ولی تجربیات دردناکی دارم. من نمی توانم هیزم آتشی باشم که از خاکستر آن به جای آزادی، نفرت و خشونت بروید. در فضای به شدت رادیکال فعلی من از راه افتادن جوی خون می ترسم. من تحمل کشته شدن نوجوانان و کودکان را ندارم. وقتی خبر مرگ کودکان، نوجوانان و جوانان را می شنوم با تمام وجود می لرزم و اشک می ریزم.اول آقای حکومت:  ای کاش به مردم اعتماد کنی. ای کاش برای پر کردن شکاف بین مردم تلاش کنی و به اشتباهاتی که باعث این شکاف شده فکر کنی. اینکه مرتب مردم را متهم به تحریک خارجی کنی مردم عصبانی تر می شوند. باهاشون گفتگو کن، بگذار در رسانه رسمی حرفشان را بزنند، برایشان  قدری پدری کن، کودکان و نوجوانان این مرز و بوم  مجرم و یا عامل بیگانه نیستند. حق آنکه نام وطنش و آزادی را فریاد می زند زندان و باتوم نیست؛ آنها فقط عصبانی اند. آنها از تبعیض و ناتوانی در حل مشکلات مزمن خسته شده اند. آنها بارها اعتماد کردند و مائوس شدند.دوم پدران ومادران: ازتون خواهش می کنم که نوجوانان و کودکان را از این معرکه دور کنید و بدون فحاشی و بدون تکرار کلمه مرگ و با تاکید بر زندگی پیگیر خواسته های به حق خود باشید. سوم دانشجویان و دانش آموزان عزیز: تعطیلی دانشگاه و مدارس بسیار خطرناک است. کلاس درس را تعطیل نکنید چون این در راستای خواست رادیکال هاست. اگر علم تعطیل شد و اندیشه به پستو رفت، زندگی و آزادی قربانی می شود؛ این یک رابطه ساده منطقی است. شما خوب می دانید چه را نمی خواهید. اما برای فهم خواست درست به دانش، تجربه، گفتگو  و درس از تاریخ نیاز دارید.چهارم همکاران دانشگاهی: شایسته نیست که ما ساکت و نظاره گر باشیم. وظیفه ماست که  با حاکمان وارد گفتگو شویم، اگر تحویلمان‌ نمی گیرند ازشون خواهش کنیم. باید به آنها یادآور کنیم که تاریخ به ما می گوید  که تقابل با مردم، اگر چه ممکن است طول عمر آنها را بیشتر کند ولی به ناگه چنان سخت آنها را به زمین می کوبد که قدرتمندترین حکومت ها را خُرد می کند. و روی سخن آخرم با آنهایی است که این روزها جان بر کف برای آرمانشان از هیچ چیز نمی ترسند‌. دلم می خواهد مردمانی که تجربه بیش از یک قرن انقلاب مشروطه و کودتای بیست و هشت مرداد و انقلاب پنجاه و هفت را داشته اند، مردمانی که درس های تاریخ انقلابات جهان را پشت سر دارند به جای چگوارا و فیدل کاسترو، خود را در قامت نلسون ماندلا و گاندی بنشانند. می دانم سخت است، اما واقعیت آن است که خشم؛ خون می کارد .

 

از پس اين روزهاي تلخ روزي هست

روزي که نمي داني چگونه فرا مي رسد

از کجا مي آيد

چگونه تو را مي يابد

در ظلماتي چنين بي روزن

که نامت حتي

وانهاده تو را

رفته است

((شمس لنگرودي))

اخبار مرتبط

دیدگاه بگذارید